یادداشت های یک متفکر 42
حرف می زند ...
با در
با دیوار
با همه ی حوالی ی دردناک اَش
بعد به گمان َ اش
راه اَش را می گیرد و می رود ... و می رود
حوالی دردناکِ اندام اَش
در حوالی ِ دردناک دیوار
سکوت ..
حرف می زند ...
با در
با دیوار
با همه ی حوالی ی دردناک اَش
بعد به گمان َ اش
راه اَش را می گیرد و می رود ... و می رود
حوالی دردناکِ اندام اَش
در حوالی ِ دردناک دیوار
سکوت ..