دل دردهای یک عدد میس مری
تنهایی
بعدازتو ، غم انگیزترشد .....
تنهایی
بعدازتو ، غم انگیزترشد .....
چه کسی می دانست گر گرفته ای که نماز باران برایت خواند؟
رخت ها را از روی بند جمع کن مریم!
از مسیح هم تازیانه می خوری اگر مریم باشی.
گاهی گلویم از انبوه حرفهایی که نمی شنوی درد می گیرد... و دردآورتر آن است که روزی به همه شان می رسی...
این به بعد نه مى بینم، نه مى گویم، اما... کماکان مى فهمم و درد مى کشم!
من درد بود ه ام هم ـه
گاهی بی شعوری
بهترین راه زندگیست.............................
اما من و تو
دور از هم می پوسیم
غمم از وحشت پوسیدن نیست
غمم از زیستن بی تو در این لحظه پر دلهره است
دیگر از من تا خاک شدن راهی نیست.
گذار دلتنگی ام به تو افتاده بود ...
آنقدر غریب رفتی که گویی هیچ وقت نبوده ای ... تنها چیزی که باقی مانده لحظات بی تو بودن است ...